اسیر شده در تاریکی ها


آرشيو مطالب

آذر 1399

آبان 1393

شهريور 1393

اسفند 1392

آذر 1392

ارديبهشت 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

تير 1390

خرداد 1390

ارديبهشت 1390

فروردين 1390

بهمن 1389

دی 1389

آذر 1389

آبان 1389

مهر 1389

شهريور 1389

مرداد 1389

موضوعات

نوشته هایzack

نجوا

other

عکس ها

عناوین مطالب وبلاگ

لینک دوستان

قالب وبلاگ

dream castle

دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

NEO

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

قالب بلاگفا


نويسندگان
zack


درباره وبلاگ



هوا تاریک است وگویی من از همیشه تنها ترم کنج دیوار چمباتمه زده ام و تنها امیدم رهایی ست
sardeha88@yahoo.com

پیوند های روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

الوقلیون

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

۶

امروز نوشت

جمله های خنده دار

خ خ خ

o خ خ خ

دوست داشتن

اوشو*

اوشو

بگوییم.نگوییم

عصر

حقیر

آثار هنری از کتی کلین

حیوانات بامزه

خلاقیت

پناهی*

کودکی ها

بهانه

پناهی

؟؟

یک مهندس نابغه!!!!!

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 81
بازدید دیروز : 30
بازدید هفته : 152
بازدید ماه : 150
بازدید کل : 48054
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1



فقط تورو میبینم

به یه دسته لاله وحشی توی یه دشت وسیع فکر میکنم....اگه منم یه لاله بودم وسط یه دشت اونوقت هیچ وقت لذت داشتنت رو حس نمیکردم....دوست دارم یه درخت باشم که بیای و بهم تکیه کنی یا یه دریا که توش شنا کنی.......دوست دارم بدونی که همه دنیای منی گرچه میدونم که میدونی و نمیخوای درکش کنی......



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در پنج شنبه 2 / 4 / 1390




یاد تو شعرامو میسوزونه

یادمه بابام کتاب شعر مشیری رو میگرفت دستش و واسه مامانم میخوند.......بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم.....همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم.....

انقدر با احساس میخوند و میخوند و انقدر مامانم آروم گوش میداد به صدای ملایم و دلگیره بابا و اون چهره نگرانش.....بغضم میترکید وقتی اونا رو تو این حال میدیم......انگار میخواستن از هم وداع کنن....



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط zack در سه شنبه 24 / 11 / 1389




حرفه ای اونم تویه چی ؟؟؟؟؟؟

تو ختم یه بنده خدایی داشتم هسته های خرما رو در میاوردم......انقدر این کار رو تکرار کرده بودم دیگه به قولی حرفه ای شده بودم.......یکی اومد و بهم گفت اااااا بچه ها ببینین فلانی(منظورش من بودم) چقدر حرفه ای انجام میده....یه ذره هم وایساد و نگام کرد....من داشتم به این فکر میکردم که کاش مردنی نبود خرما درست کردنی نبود تا من بخوام توی این کار حرفه ای باشم........ای کاش نبود......اااا فکر کن اگه آدما نمیمردن چقدر بد بود.....اگه نمیمردن......



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در جمعه 20 / 11 / 1389




به سبکی باران....

گاهی منتظر میشینم تا بباره وقتی بارید تند تند میرم زیر بارون و دستم رو رو به آسمون میگیرم و دعا میکنم....توی دلم میگم بازم ببار....چند وقتی کارم این شده بود که به آسمون نگاه کنم و آروم زیر لب زمزمه کنم که ببار.....ببین منو که چقدر تنهام.....ببار...چشمام رو ببین نگاهم رو که چقدر منتظرته.....میگفتم و گریه میکردم...

گاهی انقدر راحت و تند اشکم در میاد.....



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در دو شنبه 9 / 11 / 1389




دردم اشکم آهم....بی تو من

خیلی سبک شدم.....همه چی قشنگ شده....شایدم دارم کور میشم حالیم نیست.....از وقتی به دنیا اومدم تا همین الان دنبال یکی میگردم که درکم کنه و بهش بگم......بی تو من دردم آهم سنگم.....آشیان برده ز یاد.....بی تو من اشکم ......به اینجا رسیدم که کسی نمیتونه کسی رو درک کنه...و.....تلاشم بیهوده بوده

الان زده به سرم میخوام اینو بگم.....

آخ....الهی بیماری بگیرم...دکترا بهم اصرار کنن بگم ام آر آی نمیرم آخه می خوام واست بمیرم......



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در دو شنبه 2 / 11 / 1389




تو ذهن من چی میگذره؟

صورت عکس تو آلبم خیسه دوباره خاطرتو بوسیدم این سوال بی جوابو از خودم دوباره هزار دفه پرسیدم....با کدوم ترانه باز جون میگیره .........بغض اون هنجره ی دیروزت......

تو فکر یک سقفم یه سقف بی روزن..............

ببار بارون......ببر...ببین اینجا تنهام...ببار بارون....ببین چشمام رو دلم پره....دلم گرفته......نتهام منو در آغوش بگیر.....



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 20 / 10 / 1389




گوشه ی خونه

انقدر این کنج خونه رو دوست دارم.......هر وقت تنها میشم  ناراحتم نگاش میکنم و باهاش حرف میزنم و آروم گریه میکنم.........



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 14 / 10 / 1389




برف

آخ که چقدر دلم برف میخواد.......نیم متر برف.......نه یه متر........

یه آدم برفی هم قد خودم.....کلی برف بازی.......

برف بخورم.....آی دندونام یخ کرد.....

درخت هایی که برف روشون نشسته.....دونه های برف...وایی وقتی میشینن روی زمین یه صدایه خاصی دارن....



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 11 / 10 / 1389




لعنت به من

یه حس عجیبی دارم.....نمی دونم دوست دارم یه نه......ازت متنفرم یا نه.....



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 4 / 10 / 1389




غم تو......

بگذاشتی ام.....غم تو مگذاشت مرا........مـــــــــــــــــــــــرا

حقا که غمت........که غمت....از تو وفا دار تر است........هی هی.........وفادار تر است......

لطفا    (با آهنگ بخونین)



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 27 / 9 / 1389




بی تو

بی تو سخته همه چی .....اه چه سخت میگذره....انگار که همه جا تاریک...



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 26 / 9 / 1389




اگه...من....یه.....روزی

اگه من یه روزی بذارم و برم قول میدی بیای دنبالم....اگه بهت بگم دوست ندارم ازم می پرسی آخه چرا......اگه یهویی گریه ام بگیره نازم میکنی.....اگه کم بیارم تکیه گاهم هستی.......اگه یه روزی خطا کنم منو می بخشی.....



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 16 / 9 / 1389




اگه.....تو....یه....روزی

اگه تو یه روزی بهم خیانت کنی اگه کتکم بزنی اگه از دور شی ازم اگه باهام قهر کنی اگه نگام نکنی اگه ترکم کنی و اگه......بازم نمی تونم بگم دوستت ندارم.......بازم عاشقانه بهت فکر می کنم......



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 12 / 9 / 1389




5-0

بسی لذت بردیم از برد 5انگشتی بارسلونا



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 9 / 9 / 1389




شادابی

می خوام بگم که اونایی که این مطلب رو میخونین......آهنگ های شاد باعث میشه روحیتون عوض شه...ناخودآگاه به وجد میاین و دوست دارین خوشحال باشین.....خود من اینو تجربه کردم.....خیلی تاثیر داره همون طور که آهنگ غمناک اشک آدم رو در میاره.....شاد باشین تا همه چی خوب بگذره.....تا توی جنگ با دنیا همیشه پیروز شین



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 8 / 9 / 1389




تجربه

انقدر فضولم که آخر یه بلایی سر خودم میارم.......دیروز یه تجربه هی داشتم که میدونم هیچ کدوم از دوستام تا به حال تجربه اش نکردن......و از این همه فضولی و کنجکاوی خودم تعجب کردم.....من یه بار ماهی زنده خوردم سر کل....دیشب هم سر کل....که یه جورایی دوست داشتم که ببینم چیه....اکلش زبونم رو داغ کرد بعدش سرم.....با این که کم خوردم ولی انقدری منو گرفته بود که دوست داشتم همش بالا و پایین بپرم......



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 6 / 9 / 1389




روانشناسی

روانشناس ها میگن اگه به خودتون تلقین کنین که شادین شاد میشین......من شادم شاد شاد...اصلا میدونی چیه همه چی آرومه تو کنارم نیستی آخ چقدر حال میده تنهایی......من که شاد شدم....شما هم امتحان کنین



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 2 / 9 / 1389




بخشی از خاطره هام

از بس گریه کردم چشام پف کرده...دلم خیلی گرفته با کی حرف بزنم.....با سیلی صورتم رو سرخ نگه داشتم....کاش بودی و میفهمیدی چمه



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 28 / 8 / 1389




تولدت مبارک....

دو روز پیش تولدم بود و من هیچ حسی نداشتم.....حتی حس نمیکردم که یه سال به سال های عمرم اضافه شده......برعکس هر سال تولدی در کار نبود فقط چند نفر بهم اس دادن و تبریک گفتن....حالم گرفته است....این یه سال که اینجوری رد شد......مهم نیست

از این بدتر هاش هم تو راهه



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 23 / 8 / 1389




بارون

دلم گرفته...چرا بارون نمیاد....تا صدای چیک چیکش رو ناودون خونمون بره تو مخم و نذاره که خوابم ببره....

آهای بارون با توام ببار دیگه ببین من اینجا منتظرتم....کاش الان بارون بیاد تا زیرش قدم بزنم و گریه کنم



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 23 / 8 / 1389




بی قرار

وقتی که نیستی آروم و قرار ندارم وقتی هم که هستی انقدر سرد و ساکت و کمرنگی که یادم میره پیشمی و همیشه حسرت بودنت رو می خورم......روزی باشه که باشی نه باشی و نباشی.......



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 19 / 8 / 1389




گاهی

گاهی فقط برای ابراز وجود آپ میکنم...نمونه اش الان....من اینجام...همه بدونین که من هستم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 17 / 8 / 1389




وبلاگ من...دفتر نوشته های من

خوب اینم از تنوع مذکور که تموم شد....دلم واسه وبلاگم تنگیده بود....سلام وبلاگ دوست داشتنیه من.....برگشتم تا لحظه هام رو این جا ثبت کنم.

شده تا حالا یکی انقدر غر بزنه که انگار سرت داغ کرده باشه و گذاشته باشنش لای منگنه یه دیوار و هی فشارش بدن.....الان این حس رو دارم کاش دشتم دم دست بود

ولی جدی عوض شدم کلی فرق کردم....کلی



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 16 / 8 / 1389




اره...تنوع

یه اتفاقایی داره میافته یه تنوع یه روزنه یه امید داره میاد سمت من شاید همه چی درست شه....شاید من عوض شم



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 4 / 8 / 1389




اره...تنوع

یه اتفاقایی داره میافته یه تنوع یه روزنه یه امید داره میاد سمت من شاید همه چی درست شه....شاید من عوض شم



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 4 / 8 / 1389




دشت سبز لاله های وحشی

دوست دارم برم وست یه دشت وایسم تا شعاع چند کیلومتریم هم کسی نباشه....وسط لاله های وحشی برم باد از لا به لای موهام رد بشه یه نسیم خنک بیاد و نوازشم کنه.....کله ام رو بین دوتا دستم بگیرم و فقط داد بزنم.....جیغ بکشم......انقدری که صدام در نیاد و تا دو زور نتونم با کسی حرف بزنم...داد بزنم و بدوم.....



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 27 / 7 / 1389




فکر می کنم......که

دارم به این فکر می کنم که حالم از آدمای پاچه خوار بهم می خوره مخصوصا اینایی که تابلو ادا در میارن....همین دیروز نزدیک بود رو سر یکیشون بالا بیارم........اگه بغل دستم نشسته بود حتما این کارو می کردم.....

و به این فکر می کنم.....هنوزم حال ندارم درس بخونم.....از بچگی همین طوری بودم.  ..............



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 10 / 7 / 1389




واقعا چرا؟؟؟؟

چرا یهو حس میکنی هر چی مشکله یهویی میریزه رو سرت؟؟؟؟چقدر حس بدیه...

کسی لوبیای سحر آمیز نداره سراغی از جک چی اونم نداره.....می خوام پام رو زمین نباشه....برم...از درخت لوبیا برم بالا انقدر بالا که زمین محو شه بعدش رو نمیدونم چه کنم....اول میرم بالا وقتی انقدر دور شدم شاید دستم رو ول کردم و با مخ اومدم پایین کاش پودر شم و حتی پودرم هم به زمین نرسه



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 7 / 7 / 1389




بازم من و دیوارای خونه و انتظار تموم شدن این کابوس

 

نمی خوام از عشق بنویسم با اینکه منو با خیلی چیزا آشنا کرد با از خود گذشتن می خوام انقدر تلخ بنویسم که از خوندنش مزه دهن تلخ بشه..... . 

از تنهایی از اینکه هر لحظه ات رو الکی بگذرونی از نگاه هایی که حتی تصورش هم بهم حالت تهوع میده دوست دارم این وب رو راه انداختم که توش فقط و فقط بنویسم از خودم از اطرافیانم از بی توجهی ها از ندیده شدن ها.... بنویسم شاید تو دنیای مجازی تو دنیای هر کی یه هر کی کسی باشه که دل تار عنکبوتی من رو خودم رو که از تنهایی حرف زدن هم یادمه ببینه ببینه و بهم نگه که تو واسه جلب توجه تلخ می نویسی بفهمه که واقعا تلخ شدم زهر شدم سنگ شدم



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 4 / 7 / 1389




من

تنهایی های منو نوشتن و آهنگای چاووشی پر میکنه.....یه متکا می ذارم زیر دستم و میرم تو یه دنیای دیگه جایی که بابام نیست که بهم گیر بده مامانم نیست که بگه آشپزی کن و کار کن....غرق میشم توی آرزو هام.تقریبا هر شب کارم اینه که چند ساعتی واسه خودم باشم هر چی توی دلم رو بنویسم.....



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 4 / 7 / 1389




محسن میگه:

کوچه هم تموم نشه عمرمون تموم میشه...............



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 3 / 7 / 1389




خود خواه

می خوام بدونم تا حالا شده کسی رو واسه خودش دوست داشته باشی نه واسه خودت و دل خودت؟؟؟؟؟

سخته می دونم ما آدما تو عشق هم خودخواهیم.......بگو نه تا جوابت رو بدم



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 3 / 7 / 1389




ای بابا

خیلی تنهام این وب رو  واسه اسمش راه انداختم به نظرم قشنگه دوست دارم کسی منو نشناسه و فقط هر چی که تو دلمه هرچی که ناراحتم میکنه توش بنویسم...سردرگمم بی هدفم از همه مهم تر خیلی نا امیدم....همه چی به بن بست میخوره.

به جاهایی که می خوام نرسیدم....هنوزم باید غرغر ننه بابام رو تحمل کنم خیلی خودمونی بنویسم احساس میکنم همه چی گند زده شده بهش.بعد از عوری یکی به وبم سر زدو نظر داد....جالبه



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 2 / 7 / 1389




age va3 ka30 nazar nadi ka30 ham be webet nemiad ke nazar bede........vali man minevisam ta hame bedonan ke hastam

I'm here.can you see me?   ooooaaa



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 1 / 7 / 1389




گم

من گم شدم توی این دنیای وحشی با آدم برفی هایی که دورم هستن که فقط نگاه میکنن و دستی از روی کمک به سمتم دراز نمیکنن چه جوری میتونم بر گردم به خونه اصلن به یاد ندارم خونه ای دارم یا نه جایی هست که کسی چشم به در و منتظر نگرانم باشه.آهای من گم شدم منی که حتی نمی دونم کجام می دونم توام از کنارم رد میشی وبی تفاوت به راهت ادامه میدی.....میدونم توام دیگه نمی خوای فریاد های یه گمشده رو بشنوی......



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 26 / 6 / 1389




ای وای

این چند روز صبح ها از خواب دیر پا میشم و عصر ها بی هدف می خوابم و شب تازه یادم میافته کارای عقب افتادم رو انجام بدم اصلن یادم میره ناهار و شام بخورم همین جوری می گذره و یادم میافته که ساعت یک نصفه شب و بر حسب عادت باید بخوابم.توی این روزمرگی گم شدم و فقط به گذر شب و روز نگاه میکنم....گاهی نمی دونم چرا واسه خودم هم وقت ندارم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 26 / 6 / 1389




بی هدفی

توی خیابون قدم میزدم و به این فکر می کردم که کجا برم تا دیرتر به خونه برسم داشتم به این فکر می کردم که وقتی برگشتم خونه چه خالی ای واسه آدمای توی خونمون ببندم و بگم به چه بهونه ای 3 ساعته که توی خیابونا قدم میزنم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 26 / 6 / 1389




داشتم فکر میکردم که ما آدما چقدر از زندگیمون رو مفید هستیم نصفش رو که خوابیم نصف دیگش هم در حال خوردن و خوشگذرونی و تو موالیم.



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 8 / 6 / 1389




زخم

زخمای بچگی نشونه شیطونی و کله شقی ماست ولی زخمای بزرگی چی؟؟؟؟؟



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 3 / 6 / 1389




مشکلات با کلاسی

از وقتی با کلاس شده بودیم ناراحت بود و از دستمون دلخور بود استوار یه گوشه خونه واستاده بود و چپ چپ نگامون میگرد دلم واسه پشتی  خونمون می سوزه.



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، ،

نوشته شده توسط zack در 3 / 6 / 1389




صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by darkness This Template By Theme-Designer.Com