اسیر شده در تاریکی ها


آرشيو مطالب

آذر 1399

آبان 1393

شهريور 1393

اسفند 1392

آذر 1392

ارديبهشت 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

تير 1390

خرداد 1390

ارديبهشت 1390

فروردين 1390

بهمن 1389

دی 1389

آذر 1389

آبان 1389

مهر 1389

شهريور 1389

مرداد 1389

موضوعات

نوشته هایzack

نجوا

other

عکس ها

عناوین مطالب وبلاگ

لینک دوستان

قالب وبلاگ

dream castle

دل نوشته های پسر حوا دختر آدم...

NEO

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

همسریابی

درگاه پرداخت اینترنتی

قالب بلاگفا


نويسندگان
zack


درباره وبلاگ



هوا تاریک است وگویی من از همیشه تنها ترم کنج دیوار چمباتمه زده ام و تنها امیدم رهایی ست
sardeha88@yahoo.com

پیوند های روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی

ارسال هوایی بار از چین

خرید از علی اکسپرس

سفارش آنلاین قلیون

تمام پیوند های روزانه

مطالب پیشین

۶

امروز نوشت

جمله های خنده دار

خ خ خ

o خ خ خ

دوست داشتن

اوشو*

اوشو

بگوییم.نگوییم

عصر

حقیر

آثار هنری از کتی کلین

حیوانات بامزه

خلاقیت

پناهی*

کودکی ها

بهانه

پناهی

؟؟

یک مهندس نابغه!!!!!

تبلیغات


تبلیغات



آمار بازديد

:: تعداد بازديدها:
:: کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 88
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 126
بازدید ماه : 774
بازدید کل : 47593
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1



بت

حضرت ابراهیم زد و همه بُت هایی که بقیه ساخته بودنو خورد کرد
بهترش اونیه که تو زندگی یک قدم از حضرت ابراهیم هم جلوتر باشه و
بُت هایی که خودش با دست خودش بُت کرد رو بشکونه.



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در سه شنبه 29 / 11 / 1391




گاهی من

 همین که عاشقه توام حسه غرور میکنم

فقط یه تیکه از شعرش درست یادمه

 



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، نجوا، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط zack در چهار شنبه 3 / 7 / 1391




دردهايم را مي بوسم

  اين روزها حوالي چشمانم مدام باراني است 

 

 بيا و پنجره را باز كن . 
نم نم دوستت دارم هايم را مي شنوي؟
 
ببين...ببين نگاهم چقدر قطره قطره جاي آمدن هايت را مي بوسد ؟!
 
سرت را بر سينه ام بگذار ... صداي قدمهايت را مي شنوي ؟ 
 
كافي است لحظه اي خسته شوي ... بايستي و من ... بميرم .
 


:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط zack در سه شنبه 22 / 5 / 1391




 خوشحالم از اینکه هستم سالمم و میتونم بفهمم چیزایی رو که لازمه بفهمم.....

خوشحالم از اینکه خوشحالم ...

از اینکه روزایه خوبی رو دارم میگذرونم....

و هستم و با بودنم میتونم به خیلی ها کمک کنم...

از اینکه وقتی کناره کسی میشینم از حضورم ناراحت نیست گرچه خودم از اینکه کناره چند نفر بشینم واهمه دارم

از اینکه کناره اونی که هر شب میاد به خوابم بشینم میترسم...

گاهی دوسم داره و گاهی ازم متنفره.....

(ادامه مطلب)



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،
.:: ادامه ی مطلب ::.

نوشته شده توسط zack در جمعه 14 / 4 / 1391




مرزکشی

گفتنش سخته ولی این یه واقعیته که گاهی تو زندگی باید بگذری،خیلی سخته که از اونی که دوسش داری بگذری...........واقعا چطوری میشه مرز بین عشق و هوس رو تشخیص داد.......

گاهی هوس حرمت ها رو میشکونه......از آدمایی که هوس رو فقط توی یه رابطه میدونن بدم میاد....شاید بقیه فکرشون این باشه ولی هوس یه حسه زود گذره که نمیدونی از کجا شروع میشه و همیشه از تهش میترسی........

خیلی ها بهم میگن تو دنیایه خودتی.....من دوست دام فکر کنم همه چی اونجوری که من فهمیدم و میبینم زشت نیست گاهی زشتی ها به خوبی ها و احساس خوبم غلبه میکنه....................



:: موضوعات مرتبط: نوشته هایzack، نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در جمعه 22 / 4 / 1390




قاصدک

بند دلم پاره شد وقتی فهمیدم که فهمیدی دوست دارم....میترسیدم از این روز.......قاصدک بهم گفت که دروغ گفته بهم و میخواسته که من خوشحال شم......این روزا قاصدک هم صداقتش رو از دست داده میخوام دادگاهیش کنم واسه دروغی که بهم گفته ولی میترسم که اگ بره زندان از اینی که هست بدتر بشه.....ولی تو دنیای ما قاصدک ها رو زندونی نمیکنن بلکه میکشن......



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در شنبه 10 / 3 / 1390




جدال هر شبه من با خودم

هر شب به این فکر میکنم که پیشمی و انقدر دوسم داری که حاضر نمیشی حتا از کنارت جم بخورم هر شب توی رویایه با تو بودن غرق میشم و خودم رو گول میزنم و تویه ذهنم تو اولین و آخرینی ولی روزا عذاب وجدان میگیرم از اینکه نه من ماله توام و نه تو ماله من و ما اینو قبول کردیم......و من بازم هر شب رویاهام رو تکرار میکنم هر شب میبینم که میای و منو میدزدی منو میبری ولی حتا جرات ندارم راجع به این افکار با کسی حرف بزنم....تو تویه خاطرم تویه رویاهام تویه خاطراتم میمونی و هر شب منم که با تو خوشم با رویایه تو و میدونم که همیشه ازم دور میشی حتا با فکر کردن بهت ازم بیشتر فاصله میگیری.....میدونم که بهم فکر نمیکنی و فکر نمیکنی که من هر شب تویه رویاهام با توام........ما اینو خواستیم یادته......هم من هم تو.......



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در جمعه 24 / 1 / 1390




تازگی ها دارم تازه میفهمم که خودم نیستم.....

تازه فهمیدم اینجا اونجوری که من فکر میکنم نیست......

تازه فهمیدم که اول راهم......

تازه فهمیدم که اونیکه باید نیستم......

تازه فهمیدم که همه گرگن و من بره......

تازه فهمیدم که باید مشکلام رو بپیچونم.......

تازه فهمیدم......و چقدر تلخه که دارم تازه خیلی چیزا رو میفهمم........



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در شنبه 19 / 11 / 1389




some times

و چیزی غمین تر از پاییز.....چیزی غمین تر از آن هم.....نگاهم کن...که چگونه پژمرده ام



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در 11 / 7 / 1389




two

یه دفتر 100 برگ پر کردم از حرفای نزده ولی هنوز سبک نشدم



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در 3 / 6 / 1389




one

دل کندن از این دنیا رو دوست دارم

بعضی روزا می شینم و منتظر تموم شدنه زندگیم می مونم



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در 3 / 6 / 1389




آغازین نجوا

همه ما اسیر این قفس هستیم

 

قفسی به نام جسم

این وبلاگ رو واسه دل خودم درست کردم.امیدوارم ازش لذت ببرید

من زاک هستم واین  میل منه:   zack.in.007@gmail.com



:: موضوعات مرتبط: نجوا، ،

نوشته شده توسط zack در 31 / 5 / 1389




صفحه قبل 1 صفحه بعد

Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by darkness This Template By Theme-Designer.Com